فیروزه کاتب، مدرس مرکز آموزشی فدک از مترجمان موفق در حوزۀ کودک و نوجوان است. وی از 9 سالگی تحصیل زبان انگلیسی را در کانون زبان آغاز کرد و با موفقیت توانست زبانهای انگلیسی و فرانسه را در این مجموعۀ آموزشی به پایان برساند. دربارۀ شروع فعالیتش در کانون زبان میگوید: مشوق اصلیام برای حضور در کانون زبان مادرم بودند، سال 86 در سن 22 سالگی در آزمون جذب مدرس بخش کودکان پذیرفته شدم و خوشبختانه در حال حاضر مدرس سه توانه کانون در مرکز آموزشی فدک هستم.
به گزارش روابط عمومی کانون زبان ایران، کاتب در خصوص علاقهمندیاش به کار ترجمه میگوید: علاقه به نوشتن در سن 10 سالگی در من شکل گرفت. یادم میآید یک روز بعدازظهر وقتی کانون زبان تعطیل شد به نمایشگاهی که در پارک روبروی آن برپا بود رفتم و کتاب بابا لنگ دراز را خریدم، با خواندن آن بود که فهمیدم تنها چیزی که حالم را خوب میکند، نوشتن است. همانجا بود که خودم را جای شخصیت اصلی داستان گذاشتم و هنوز هم به این رویاپردازیها ادامه میدهم!
وی ادامه میدهد: با وجود اینکه در دبیرستان رشتۀ تجربی را انتخاب کردم اما مدام به نوشتن فکر میکردم. در دانشگاه و در مقطع کارشناسی، رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی را انتخاب کردم و هم زمان برای مجلات کار ترجمه و تالیف را انجام میدادم، در سال 93 در مقطع کارشناسی ارشد، باز هم در رشتۀ مترجمی پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم.
ترجمه دنیای زیبا و خلاقانهای است که هیچ وقت نمیتوانم آن را کنار بگذارم
کاتب میگوید: دو رکن اصلی که همیشه با من بوده و هست تدریس و ترجمه است. ترجمه دنیای زیبا و خلاقانهای است که هیچ وقت نمیتوانم آن را کنار بگذارم. تا به امروز بیش از 10 کتاب کودک و چند کتاب بزرگسال را ترجمه کردهام، آخرین کتابم برای گروه بزرگسال، «پاتریشتای تنها» بود که یک رمان عاشقانه و کلاسیک است.
وی در خصوص مبنای انتخابش برای ترجمه کتابها میگوید: همیشه اولویت اولم برای انتخاب کتاب کودک، علاقۀ شاگردانم بوده است، از بچهها میپرسم چه نوع کتابهایی را دوست دارند؟ البته باید بگویم کودک درون خودم نیز همچنان زنده است، بعضی وقتها دوستانم به شوخی میگویند، عجب کودک درون بیشفعالی داری! کودکان عاشق کتابهای پر از رنگ و شخصیتهای فرازمینی هستند، به نظر من برای انتخاب کتاب کودک باید خودِ کودک بود و شیرینی دنیای آنها را چشید.
مدرس مرکز فدک در پاسخ به این سوال که ترجمه برای گروه سنی کودکان با دیگر سطوح سنی چه تفاوتهایی دارد میگوید: ترجمه و یا نوشتن برای گروه سنی کودک، درست نقطه مقابل نوشتن برای بزرگسال است؛ کودکان همیشه دنبال دنیای فانتزی و غیر واقعیاند اما بزرگسالان با توجه به گروه سنیشان بسیار متفاوتتر هستند. برای مثال وقتی میخواهید کتابی را برای بزرگسال پیدا کنید، باید واقعگرا باشید و ببنید نیاز آنها چیست؟ اما کودک همیشه به دنبال خیالپردازیهای تمام نشدنیاش است. باید همانند کودکان شد تا بتوان فضایی کودکانه را در کتابهایشان ساخت. گاهی اوقات به کتابفروشی کانون پرورش فکری در خیابان حجاب می روم و از کتابهای کودکی که در آنجا هست ایده میگیرم، البته در ذهنم جایی را برای کار با کانون پرورش فکری خالی گذاشتهام.
آرزوهای کودکی روزی به حقیقت می پیوندند، درست مثل آرزوی خودم!
وی در خصوص تشویق زبانآموزان به کتاب خواندن میگوید: وقتی زبانآموزان کودک در کلاس نشستهاند، مطمئن هستم کتابی غیر از آنچه باید به کلاس بیاورند، در کیفشان وجود دارد. شاید باور نکنید اما بعضی وقتها کتاب داستانهایشان را در زیر میزشان قایم میکنند اما وقتی من متوجه میشوم، تشویقشان میکنم و حتی از آنها میخواهم در دقایق آخر کلاس، خلاصه داستان را برایمان بگویند. بچهها وقتی اشتیاق من را میبینند ذوق زده می شوند؛ به آنها میگویم شما هم میتوانید روزی مترجم یا نویسنده شوید. من معتقدم آرزوهای کودکی روزی به حقیقت میپیوندند، درست مثل آرزوی خودم!
کانون زبان ایران موسسۀ زبان نیست، بلکه مدرسۀ زبان است
کاتب کانون زبان را موسسهای بی همتا میداند و ادامه میدهد: وقتی نام کانون زبان ایران به زبان میآید، همه میدانند که با هیچ جای دیگری قابل مقایسه نیست. کانون زبان در سه چیز با سایر موسسات قابل مقایسه نیست: یک مدرس، دو کتابهای آموزشی متفاوت که هیچ جا بهجز کانون زبان تدریس نمیشود و سه زبانآموزان با استعداد. یادم میآید مادر یکی از زبانآموزان میگفت فرزندش علاقهای به یادگیری زبان در کانون ندارد و میخواهد به موسسهای دیگری برود، اما مدت زمان زیادی طول نکشید که دوباره مادر و فرزند را در کانون زبان دیدم! او میگفت کانون زبان با هیچ جا قابل مقایسه نیست. به نظر من کانون زبان ایران موسسه زبان نیست! بلکه مدرسه زبان است؛ همیشه به والدین زبانآموزان میگویم، کانون زبان را مثل مدرسه مهم بدانند زیرا کانون زبان پلی برای پیشرفت است.
ایشان در بخش پایانی سخنانش عنوان میکند: خدا را شکر میکنم که در جایی همچون کانون زبان ایران کار میکنم و عضو کوچکی از این مجموعۀ بزرگ هستم؛ هر وقت وارد ساختمان مرکزی میشوم، احساس میکنم وارد خانهام شدهام. از همۀ اساتیدی که در این راه به من کمک کردند تشکر میکنم و قدردان زحمات آنها هستم.